سه سالگی
15 آبان 1395 توسط فاطمه شهركي
سه سالگی
با غم که هم مسیر شدم در سه سالگی
از غصه ناگزیر شدم در سه سالگی
گفتم به تن که آب شود در سه سالگی
از جان خود که سیر شدم در سه سالگی
من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر
این شد که سر بزیر شدم در سه سالگی
غصه نخور,فدای سرت گر سرم شکست
یاکه اگر اسیر شدم در سه سالگی
هی داغ روی داغ و هی زخم پشت زخم
بعداز تو زود پیر شدم در سه سالگی
گرچه نرفته ام به کنیزی,ولی عجیب
کوچک شدم,حقیر شدم,در سه سالگی
من فکر می کنم که همه فکر می کنند
خیلی بهانه گیر شدم در سه سالگی