سه سالگی
سه سالگی
با غم که هم مسیر شدم در سه سالگی
از غصه ناگزیر شدم در سه سالگی
گفتم به تن که آب شود در سه سالگی
از جان خود که سیر شدم در سه سالگی
من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر
این شد که سر بزیر شدم در سه سالگی
غصه نخور,فدای سرت گر سرم شکست
یاکه اگر اسیر شدم در سه سالگی
هی داغ روی داغ و هی زخم پشت زخم
بعداز تو زود پیر شدم در سه سالگی
گرچه نرفته ام به کنیزی,ولی عجیب
کوچک شدم,حقیر شدم,در سه سالگی
من فکر می کنم که همه فکر می کنند
خیلی بهانه گیر شدم در سه سالگی